نتایج جستجو برای عبارت :

اَدا

میگفت برای درک سنگ توالت برعکس شده روی دیوار نمایشگاه، باید تاریخ هنر دونست و با مفهومی به نام امضا آشنا بود، وگرنه که دارن ادا درمیارن اگه تحسینی هم میکنن. خواستم بگم آقا من همین که پای صحبتای شما نشستم هم دارم ادا درمیارم، که خودش در ختم کلام گفت!
مارسل دوشان و نفی زیبایی شناسی و ستایش بی تفاوتی!
میلاد امام علی
 
7153
 
به قلم دامنه. فرخنده‌میلاد بزرگ‌انسانِ عالَم بشریت، امام علی بن‌ ابی‌طالب _علیهماالسلام_ خجسته باد. دو سخن بسیارآموزنده و اخطاردهنده‌ی آن امام اُسوه و نمونه را تقدیم می‌کنم:
 
سخن اول: خداوند سبحان حقوق مردم را بر حقوق خود، مقدّم داشته است؛ پس، هر کس حقوق مردم را اَدا نماید، به ادای حقوق الهی می‌انجامد. (شرح غرر الحکم ٣/٣٧٠)
سخن دوم: ظلم قدم را می‌لغزاند و نعمت‌ها را سلب می‌کند و امت‌ها را به هلاکت می‌کشاند. (شرح غر
 
حروف، کلمه را می سازند و کلمه، جمله را و این چنین ارتباط شکل می گیرد.
این حروف هستند که به داستان و نوشتن جان می بخشند و اگر نبودند، هیچ ارتباط اولیه ای شکل نمی گرفت و نه نامه ای رد و بدل می شد و نه داستانی به رشته تحریر در می آمد؛ بسیاری از ما پارسی زبان ها، در همین قدم اول مشکل داریم! درست فهمیده اید، بسیاری حتی ترتیب حروف الفباء را هم نمی دانند و این یکی از اتفاقات تلخ و دردناکی است که این زبان شیرین و کهن به خود می بیند...
برای رفع این ایراد و
تریبون دارابکلا
 
7242
به قلم دامنه. به نام خدا. نوجوان که بودم، در روستای‌مان داراب‌کلا، خیلی‌زیاد «درویش» (به معنی گدا نه آن دراویش مذهبی) می‌دیدم؛ با تیپ‌های گونه‌گون و از بلاد گوناگون؛ به‌ویژه از دیار خُراسون. درست یادمه، والدین خدابیامرزم، به ما تأکید می‌کردند درویش هر وقت در زد، حتماً «خِر» بدین. خِر، همان خیرات به زبان محلی‌ست. که بیشتر شامل دُنِه (=برنج)، آرد و رِزه (=پولِ خُرد) بود.

 
«تصویری از یک گدا در عصر قاجار؛ این عکس را آنتو
رشته کوه معنوی
 
7311
 
به قلم دامنه: به نام خدا. این متن را در  روز بزرگداشت جلال‌الدین بلخی -مولوی- نوشتم. یک اشارتی است به مثنوی معنوی او. در دفتر ششم مثنوی -از بیت ۲۰۴۴ تا بیت ۲۱۵۲- مولوی از مُریدی حکایت می‌کند که از طالقان راه می‌افتد و به خرقان (در جاده‌ی شاهرود به آزادشهر) می‌رود و در کنار بیشه با شیخ ابوالحسن خرقانی ملاقات می‌کند که خواندن آن خوب و لذیذ است. من دو بیت از سراسر این حکایت انتخاب کرده‌ام که از نشانه‌ها و وصفِ یک عارف واقعی
اذکار و ادعیه الهیِ
رسیده از ائمه اطهار (علیهم السلام) همواره جایگاه منحصر به فردی در میان راویان
حدیث و جامعه مسلمین داشته اند؛ اما جالب است بدانید هر یک از این اذکار دارای
ثوابی عظیم نیز می باشند که اگر با حضور قلب و قرب الهی بیان گردند، آثار دنیوی و
اخرویِ فراوانی را در پی خواهد داشت.
 
حضرت محمد (صلی الله
علیه واله) درباره ی ثواب یک نمونه از این اذکار چنین بیان فرموده اند: هر فردی
روزی دَه مرتبه این دعا را بخواند، خداوند متعال چهار هزار گنا
دامنۀ کتاب 
7189
به قلم دامنه. به نام خدا. گزارشی از کتاب «ریشه‌های رومانتیسم»، نوشته‌ی آیزایا برلین، ترجمه‌ی عبدالله کوثری. نشر ماهی. هیچ نوشته و گزارش‌نویسی یی، نمی‌تواند شیرینیِ لحظاتِ با کتاب بودن را پُر کند. با این‌همه، چون این فرصت و رخصت ممکن است بر همه یکسان دست ندهد، این‌گونه نوشته‌‌هایم را با شوقی بی‌حد می‌نویسم، شاید بیش‌وکم، کسانی آن را بخواند. و همین مقدار هم خود خیلی‌ست.
 
عکس از دامنه
 
۱. از نظر نویسنده _آیزایا برلین_ که
به قلم دامنه : به نام خدا. تفسیری بر یڪ عڪس. با
رفقا، ۴ آذرماه ڪه از مشهد مقدس برمی‌گشتیم، نمازِ ظهروعصر را در
نمازخانه‌ی بین‌راهی پارڪ ڪوهستانی باباامان بجنورد گُزاردیم. سر از سجده‌ی
آخر ڪه برداشتم حینِ تشهّد و سلام، چشمم افتاد به بخاری نفتی‌یی ڪه دُرست
در ضلع قبله تعبیه شده بود ڪه یڪ قفل و چِفت، درِ مخزن نفت و آتش‌خانه را
مسدود نگه می‌داشت. پس از نماز اول، آنی عڪسی از آن انداختم تا سرِ فرصت
اگر مجالی دست داد، سه نڪته درباره‌ی آن شرح د
دوستت دارم(از سری داستان های کتاب مترسک های دیوانه)
نویسنده :محمّد رازانی
 
 
می شنوم اما خودم را می زنم به آن راهی که هرکس نمی خواهد جواب بدهد آنجا می رود. می بینم اما به او می گویم:«کورم ؛ مگر نمی بینی؟» کم نمی آورد. در مقابل حرفم می گوید:«می بینم. می بینم که دو چشم داری که وسعت دریا در مقابلشان گدایی می کند. چشم هایت شده اند آیینه روحت و قلبت.» می گویم:«قلب ندارم. حرف مفت است...» اما بحث کردن با این دختر بی فایده است. در دلم این را به او می گویم اما
دوستت دارم(از سری داستان های کتاب مترسک های دیوانه)
نویسنده :محمّد رازانی
 
 
می شنوم اما خودم را می زنم به آن راهی که هرکس نمی خواهد جواب بدهد آنجا می رود. می بینم اما به او می گویم:«کورم ؛ مگر نمی بینی؟» کم نمی آورد. در مقابل حرفم می گوید:«می بینم. می بینم که دو چشم داری که وسعت دریا در مقابلشان گدایی می کند. چشم هایت شده اند آیینه روحت و قلبت.» می گویم:«قلب ندارم. حرف مفت است...» اما بحث کردن با این دختر بی فایده است. در دلم این را به او می گویم اما

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فروشگاه تجهیزات توزین و تجهیزات آشپزخانه صنعتی آل اسکیل